زندگی سگی

من اومدم.هورا.... .

خسته نباشم.از صبح تا شب ماکت و چند ضلعی می سازم ،فوم می سابم،رسم می کشم،آخرشم هیچی استاده یه نگاه عاقل اندر صفیحانه بهش می کنه می گه ای بد نیست.به خدا مردم،آرزوی یه شب خواب خوش به دلم مونده،به قول پردیس زندگی سگی(نمی دونم چه ربطی داره ولی روزی ۱۰۰ بار تکرارش می کنه).خلاصه اینکه شبا  یا نمی خوابم یا اگرمیخوابم خواب احجام متداخل رو می بینم و پلان و پرسپکتیو.

وقت آپ کردن ندارم.دقت کردین من هر وقت میام آپ کنم یا در حال مرگم یا غرغر می کنم؟هان؟همینه که هستکاریش نمیشه کرد.

الان به دور و برم که نگاه می کنم یاد این ساختمون های در حال ساخت میوفتم،اتاقم از بس بهم ریخته هست در خودم توانایی تمیز کردنشو نمی بینم.الانم باید برم از خودم خلاقیت نشون بدم بلکه به جای C این دفعه B بگیرم.

زیر نویس:آقا سوسکه،کی میای؟