نیم سفر نامه من

به نام خدا

اول از همه بگم که با اجازتون ۱هفته قرار بود بریم مسافرت.ما (من وبابام و داداشی)راه افتادیم پرواز۱ ساعت تاخیر داشت.خب تا اینجاش که خوبه.رسیدیم تهران،گفتن باید برین فرودگاه امام،توی اون هوای خفه راهی فرودگاه امام شدیم،بعد از ۵/۱ ساعت رسیدیم،بماند که راننده تاکسی تو ترافیک با سرعت می رفت یهو ترمز می کرد و من (گلاب به روتون)چه حالی داشتم.وقتی رسیدیم شب بود و ما نزدیکای صبح پرواز داشتیم،

دی دی دینگ:مسافرین محترم پرواز.....(توجه کنید که اینقدر کلمات با عشوه بیان میشد که بعد از چند تا نقطه دیگه نفهمیدم چی شد)

رفتیم پاسپورت و بلیت ها رو واسه چکینگ دادیم.اون موقع من این شکلی بودم

اقاهه رو کرد به بابام و گفت:شما می تونین برین ولی ایشون(من)مشکل دارن،(یه نگاه به خودم انداختم،مشکل؟)یه مهر باید تو پاسپورت می خورده نخورده.نمی تونن برن.

من این شکلی شدم

بابام:باشه مهسا تو برو شیراز،ما بر می گردیم زود.

من:

داداشی:  گفتم داداشی دلت برام تنگ می شه؟در حالی که گریه می کرد گفت نه.

من:(اونقدر قیافم جالب بود که قابل وصف نیست)

مامان:منم نمی یام،همین الان بر گردیم

و خلاصه اینکه برگشتیم مهر اباد،و تا صبح تو فرودگاه موندیم.نتونستم بخوابم و حالم بد بود،قرار شد با پرواز ساعت ۶ برگردیم.

ساعت:۵/۵ اقاهه:جا نداره،نمی شه.  ساعت:۱۰/۶

یه اقاهه دیگه:چرا نرفتین؟هواپیما ۱۰تا جای خالی داشت

ما: 

ساعت:۷ ما تصمیم گرفتیم صبحونه بخوریم.مامان سرش درد می کرد و اصلا نخوابیده بود.به من و داداشی گفت:آب پرتقال می خوایین یا آب گاو!!!!!!(کاملا جدی)

خلاصه با چه فلاکتی ساعت ظهر(یعنی ۱۲)رسیدیم شیراز.تا من پاسپورتم رو درست کنم برگردیم.وقتی رسیدیم خونه بابام با شوخی می گه پایسپورت مشکلی نداشت ترسیدن فرار مغزها بشی همه: من:

sleeping in airport

 

 

 

 

 

 

پاورقی:کی قهره؟من؟کی؟

پاورقی:مسافرت به من نیومده،بعضیا جادوجنبل کردن،که من پیشرفت نکنم

نظرات 11 + ارسال نظر
بهرام 1386/06/01 ساعت 11:20 ب.ظ http://b66.blogsky.com

سلام خیلی دوست دارم با شما اشنا بشم لطفا به من هم سر بزن takpar_iran

[ بدون نام ] 1386/06/01 ساعت 11:39 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
اینم یه جور خاطره است...

سلام(نیشخند) هه هه هه آخی ... مهسا تو چرا هرجا می ری مشکل درست می کنی ؟ خجالت نمی کشی ؟ مادر و پدرتو آلاخون والاخون کردی که چی بشه ؟ همیشه مایه ی دردسریا(نیشخند) شوخی می کنماااااا به دل نگیری یه وقت دل درد می گیری
میگم حالا ولی جدای این حرفا به من نیومده سوغاتی گیرم بیادا

خیلی خوب می نویسی


شاد باشی

سوغاتی منو به آدرسم بفرست

جون؟سوغاتی کجا بود؟شما که خودت تهرانی.منم که میدونید اصلا اهل این کارا نیستم.

مهیار 1386/06/03 ساعت 01:12 ق.ظ http://www.best-life86.blogsky.com


به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد....

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد....

دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است...


سلام من آپ هستم خوشحال میشم سر بزنی....

پردیس 1386/06/03 ساعت 11:29 ب.ظ http://NOT FOUND !!

هه ! نمیدونم چی بگم ! از بس نگرانم ! نگران واسه چی ؟‌خب معلومه .. میترسم حالا که نشد برید یه وقت مسموم بشید !! میدونی که چی میگم ؟ اخه از تاریخ انقضاش نمیگذره ؟

من نمیدونم چی بگم ؟ اخه ۱ خانواده رو پاسوز خودت کردی که چی ؟ اگه مسموم شدید چی‌؟ ؟!!
بی شوخی خدارو شکر کن که تا تهران هم رفتی .. اون تویی که من میشناسم !!!! همینم خوبه که تا تهران رفتی ( نیشخند)

میل خودت هست که چیزایی رو که گفتم رو به دل بگیری یا نگیری ! اصلا شایدم خواستی با دست بگیری !!!

نترس،مسمومیت قابل انتقال نیست،بعدشم من که اصلا خراب رفیقم........به جون تو دلم طاقت دوری نداشت که برگشتم(هیس)

یه بنده خدای دیگه ۸ 1386/06/03 ساعت 11:50 ب.ظ

چیزی ندارم بگم

پردیس 1386/06/04 ساعت 10:06 ب.ظ http://NOT FOUND !!

پردیس 1386/06/04 ساعت 10:06 ب.ظ http://NOT FOUND !!

پردیس 1386/06/04 ساعت 10:11 ب.ظ http://NOT FOUND!!!!!

چی بگم ؟ الان اینجوریم (تعجب) از اینکه دو بار پیش اومدم بنویسم نظر نداده فرستاده شد!!!!!!! حتما نظری ندارم دیگه که اینجوری میشه !!!!!هان؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱

اصلا یادم رفت... اومدم بگم :
همین دیگه .. خراب رفاقتیم !!!!!!!!!!!! سر عمر یا امر ؟؟؟؟؟ !! ( چشمک) !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

پردیس 1386/06/05 ساعت 09:39 ق.ظ http://NOT FOUND !!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد