شازده کوچولو

چیه؟چرا اینجوری نگام میکنی؟

شدم مثل فراری ها؟تو اینو می گی.آره،این که چیزی نیست،دیروز واسه بار ۷ام شازده کوچولو رو خوندم،کلی هم گریه کردم.آخه شاسکول کی با شازده کو چولو گریه اش می گیره هان؟تو اینو می گی.منم شونمو می ندازم بالا میگم.چه می دونم،ولم کن.بعد می رم تو فکر شازده کوچولو و گلش،که تازه بعد از ترک کردنش میگفت،حتما من اونو اهلی کردم.(اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن وقتی تو منو اهلی کنی و به من بگی که فردا ساعت ۴ میایی من از ساعت ۳ تو دلم قند آب می شه)

بعد دلم می سوزه برای خودم،خودت،شازده کوچولو و گلش.شاید احمقانه باشه ولی بازم تو چشام اشک جمع می شه،سعی نمی کنم جلو شو بگیرم...واقعا چرا اینطوری شدم؟