الان من یه چیزی تو مایه های<نوشدارو پس از مرگ سهرابم>
فلسفه کنکور:یه عده آدم بیکار دور هم نشستن و برای یه عده بیکار دیگه برنامه ریزی کردن که نکنه خدای نکرده اون عده بیکار دوم برن معتاد بشن ودر امور ناشایست بیفتن،از این رو(همان رو)با خودشون گفتن نمی شه که جوونا وقتی دیپلم گرفتن صاف صاف راه بیفتن تو جامعه که.....(نه!خدایی میشه؟)پس هی تو کلشون می کوبیم که همه باید برن دانشگاه یا مثلا رو دیوارا بنویسن هرکی نره دانشگاه خره و غیره.(البته موفق هم شدن)چون وقتی یکی دیپلم میگیره اگه نره دانشگاه همه میگن یارو(دور از جون شما)خره.بعد (همون آدمای دانا)گفتن که حالا بازم نمیشه کی همه ییهو برن دانشگاه که(نه!حالا خودمونیم میشه؟)پس یه چیزی می ذاریم که جلو این هجوم رو بگیره بنام کنکور(در باب اینکه چرا کنکور و چرا کفگیر نه!مفصلا بحث میکنیم).بدین وسیله جوونا بعد از یک سال مرارت و سختی و استرس وهزار جور بیماری صعب العلاج،اگه تونستن دوام بیارن می رن دانشگاه(تازه اگه).اگرم نه یه سال بعد شایدم بعدتر.اگرم سر عقل اومدن که دانشگاه اخر راه نیست و هر کی نره دانشگاه خر نیست،مهم نیست چون اون موقع دیگه حتما نمی تونن صاف صاف راه برن
(وقتی جواب تعین رشته ها رو دادن میگم که من جز کدوم دسته هستم)
بوس هم واسه خودت هم واسه متنت ماچ
خوشم اومد تا حدودی فلسفه کنکور رو فهمیدی ! منو که میبینی اصلا واسه کنکور نه استرس داشتم نه برا نتیجش حتی به مقدار کم هم ناراحت نشدم واسه اینه که فکر میکنم فلسفشو فهمیدم و همچنین اینکه همه چیز در کنکور نیست حتی اینده !!!
راستی ۱ چیزی هم یادم رفت...
اونم اینکه من توی هیچ کدوم از دسته هایی که تو این متن توضیح داده بودی نیستم !!! فکر کنم ۱ دسته که من و امثال من توش هستند باید به دسته بندیهات اضافه کنی . دسته بی خیالان یا خوشحالان . دانایان شایدهم بی تفاوتان !!!!!!!!!